بی شمس



یک:

پول سیاه کف دست من . چه می ارزد ؟

من تورا بین کاغذهای باطله .

به اشتباه . فروختم!

دو:

باز گشت پروانه ها دیگر محال بود .

گل ها روی دست خریدارانشان . رفته بودند.

سه:

بغل دست من جوراب مب فروخت .

دیدم .یکروز همه را فروخت وبعد .

برای پسریکه وزنه داشت . کفش خرید .

گفت:همکلاسی پسرش است و کفش هایش.

دلم پرواز کرد!

 

چهار:

بوسه هایت را میان دستهایم .پنهان کردم .

تا پر نکشند و بروند .سمت لب هایم!

پنج:

تورا خوردم میان بستنی . پسته خانمی !

شیرینی و خامه و گلاب . نوش جانم .عشق!

شش:

مزار شش گوشه ات این شب ها قیامت است .

از سراسر دنیا می آیند .اربعین توست یا حسین(ع).

 

هفت:

یک:

من ساکن روم باستانم .شهر پر هیاهو و شلوغ!

امشب می روم تا جنگ دو گلادیاتور را ببینم . امپراتور نیز خواهد آمد .تمام لذت برده داری در این است که عاقبت یکی همه را ببرد!همه را بکشد و برای آزادیش و شهروندیش درشهر زیبای رم تلاش کند .

مردمانی پیدا می شوند که برده داری را نکوهش می کنند و اصلا تمدن هائی هستند که به داشتن برده اعتقادی ندارند .پس چطور می توانند مفهوم ازادی را برای فرو دستان جامعه معنا ببخشند!ما دموکراسی و آزادی را با تلاش می بخشیم و آن که آزاد است گران بها ترین شی را خود به خود دارد .ارث!آزادی و دموکراسی!

دو:

من یک برده از سیاه پوستانم!

می دانم سال ها بعد در کتاب های سپسد پوستان که مارا به اسارت گرفته و شکنجه می کنند داستان هایم را خواهند گفت!

چون ادبیات سپید پوستان بخشی از آزادی ست!

می جنگم تا آزادیم را به دست بیاورم چون می دانم نعمت آزادی خصوصی ترین لذت یک فرد است دراجتماع که هرگونه بخواهد رفتار کند .من برای ساعت خوابم نوع غذا خوردنم و میل به شادی می جنگم و داستانم دردنیای آزاد بعدها نوشته خواهد شد.

سه:

پول ندارم .بی کارم و دریک کمپ در آلمان زندگی می کنم .

درکشورمن آزادی فقط یک واژه بود و اینجا من دریک قفس هم علیرغم بی پولی و بی کاری و بی مکانی!احساس آزادی دارم!

به زودی همه را بهدست خواهم آورد و فرزندانم را نجات خواهم داد .دیگر من از آن کشور دور دور دور خواهم شد و با  تابعیت جدید ازاد آزاد زندگی خواهم کرد!

چهار:

نازنین!امروز از بچه ها پرسیدم مفهوم آزادی چیست ؟و دیدم درست حدس زدو .همه چیز!

یکی گفت:موی سر!یکی گفت:آرایش!یکی گفت:عشق و عشق و عشق!و یکی گفت:سیگارو یکی از همه بامزه تر گفت:استادیوم!

نه!آزادی همان میدان قدیمی تهران نیست .

از من بپرس که آزادی اسارتی ست که دوستش داریم .

اسارت به معنی مطلق وول بودن؟نه!شاید اعتقادات و لی ما دیگر قدیمی نیستیم و توی عصرجدید به موضوعات فراوانی فکر می کنیم .

نازنین تو بگو:به آزادی جزئی بیندیشیم یا کلی ؟

که من به قول حافظ از هرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد شوم.یا نه!خودم را بکنم توی بند هر جزئی و زندانی بپندارم و آزادی بخواهم .

قربانت نمی دانم:لیلا!

 

هشت:

ترومپ!

با این همه فریب بازهم گاهی فکر می کنم .

دنیا دست عاقلان است و گرنه می پوکیدیم!

نه:

پراید:

تاکسی بابا با سوبارو ازدواج کن دیگه 20 سال نامزدبازی؟میخوای رکورد بشکنی؟

تاکسی:

کی گفتهما نامزدیم؟20 ساله ازدواج کردیم .فقط خونه نداریم!

ننه خاور:

پسرم من یه ملک تو نازی آباد دارم 150 متر 50 میلیون رهن کامل برو با عروست زندگی کن!

تاکسی:

خانم جون ما تو شهرستان مشکلاتی داشتیم انقدر نداریم صد و پنجاه مترم به دردمون نمی خوره یه 40 متری سالم لازم داریم .

ننه خاور:خوب سی میلیون بده چون توئی ماهی 500 تومنخیرشو ببینی!

بابا بیوک یواشکی:

خاور یه وقت سقف خونه روسرشون نریزه جوونمرگ شن!

ننه خاور:

آها یادم رفت می تونم 25 میلیون بگیرم ولی 5 میلیون رو تو خونه خرج کنی مثلا نوسازی!

مامان بنز:

زرنگ کی بودی تو ننه خاور؟کی خونه تو نازی آبد داشتی؟

ننه خاور:

یادت نمی آد همون موقه که اومدیم خواستگاریت .

پراید:

اوووووووه زمون تیر کمون شاه !رابین هود!شروود اینا!

 

 

 

ده: رهبرم .

اربعین می اید و جهان حیرت خواهد کرد .

از عشق عظیمی که به آل علی (ع)و حسین(ع) داریم .

 

یازده:

یعنی گریم خانم نرگس محمدی تو ستایش رو جوری بیان کردن انگار چی شده!

بابا فیلم داریم میبینیم!همین خانم اکرم محمدی جای مامان خانم نرگس محمدی هستن توی فیلم اسمشونم خانم بزرگه ماشالله از منم جوونترن!هزار ماشالله صد قل هو الله چشم کف پاشون دوسال دیگه توی ستایش چهار جای دختر خانم نرگس خانم یا همون ستایش خانم بازی می کننوووتا ما بفهمیمگریم یعنی چی!!!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهودیدیم یه رعد و برق زد بعد یه شهای سنگ از بیخ گوشمون رد شد!نمی دونید چقدر وحشتناک بود .دو دقیقه دیگه دیدیم فامیل عگس گذاشتن آقای ما با زیر شلواری دم فضا پیما دارن به آسمون نگا می کنن کت شونم انداختن رو دو ششون!

فامیل محترم!ما نسبت به پدیده های فضائی بی تفاوت نیستیم راس می گید عکس بذارید شهاب سنگ داره رد میشه ماداریم سریال ترکیه ای می بینیم.اینجا نشستیم تا مرزهای فضا به هم نریزه.بله!

 

سیزده:

باور نمی کنید ولی من این روزها یک ساعت معینی دارم یک نمایشنامه مشخصی رو می بینم و همه ی عوامل نمایش دارن از پایندگی و حمایت من تعجب می کنن نه آقا تعجب نکنید دارم با روایتی که شما طرح کردید درمان می شم!خودم می دونم چه جوری!تازه 8 شب دیگه باقی مونده .مثل قرصی که باید دوره اش تموم بشه حالا ادامه می دم.بله!جلاالخالق از من! بارک الله به من .آفرین به من .آخرش خوب می شم .

تئاتر چهل تیکه با بازیگرای نوجون و تازه کار تماشاخانه همای سعادت.بشتابید!

 

 

 


یک:

برنده ی جنگجو!

برد دو چشمم را تا آسمان!.

ندیدم چاه عاشقی!

بی دست و پای .فلج!

دو:

سرچهارراه حافظ فال می فروختم .

ده تومن دادی .

همه اش را خریدی .

بعد برگشتی و گفتی:

برو به جان شاخه نبات دعاکن .

یعنی کداممان . حافظ بودیم؟

سه:

الله ی خوانش ابیات مولوی .

درون تو را کشت!

مثل گنجشک پریدی و شمس را درلباس معنویش . پوشیدی .

انگار نبودی .ولی میان بودن تو .

صد هزار بیت .

میان لب هایت .اتش بود!

 

چهار:

پوست تن تو .آدمی بود که می خواستم .

کندی خودت را از پوست و من . ستاره پرست شدم!

پنج:

خدای درون حنجره ات .تلاوت یوسف بود .

این بهترین داستان . زلیخای درون مرا کشت

شش:

مزار شش گوشه ات خریده ام به عشق .ولی .

صاحب اصلی بیت شما .رقیه(س) است .

 

 

هفت:

توی تونل زندگی .خانه ها اهمیت دارند .

جائی که به دنیا می آئیم و بزرگ می شویم .جائی که با عشقمان زندگی می کنیم وجائی که می توانیم در آن عشق تولید کنیم .

.

خانه ی ما یک اتاق بیشتر نداشت ویک حیاط خیلی کوچک با این حال برای من تاب خریده بودند و نصف حیات تاب بود!اصلا تاب نصف زندگی من بود .حتی درباغی که بعدا خریدیم و تاب میان دو درخت بستیم تا بازی کنیم .!

نمی دانم حسادت برای کدامشان بیشتر بود اینکه درهر حال حیاط خانه ی ما تاب داشت یا اینکه روی تاب می نشستیم همدیگررا هل می دادیم وقاه قاه می خندیدیم .

این سعی پدرم بود!تاب سواری!یادم می اید بچه هائی بودند که می آمدند تا باهم تاب سواری کنیم .درخانه باز بود و کلید نبود .خانه خیلی تحفه نبود .درختانش میوه داشت .گردو و پرتقال!می خوردیم و می خندیدیم .بین ما فاصله ای نبود که از بین ببریم .خیلی خوب بود!

.

اما این جا یک خانه دریک محله ی شیک از پاریس است و دیزاینش کره ای است!صاف و ساده!

نه یک خانه درتهران که آدم را بیشتر یاد موزه می اندازد!بعضی ظرفهای خانم جان از دوره ی قاجار مانده و مگر جرات می کنیم دست بزنیم .

توی خانه ی پاریسی بیشتر راحتیم .راحت تر بگویم خانه ی تهرانی حال بیشتری می کند تا خانه ی پاریسی!بغیر از ظروف قاجار طلاها و جواهرات مادرجان باعث شده سالهاست خانه را تنها نگذاریم .!!!

دلمان نمی آید خانه را بکوبیم و برج بسازیم .باز سازی اش کرده ایم و داریم زندگی می کنیم .

.

اما عشق توی خانه ها لا به لای کاغذ دیواری ها و رنگ ها .پنجره های دوجداره و تزئینات کو؟هنوز می شود روی سفره های رنگی حساب باز کرد؟هنوز می شود 50 نفر مهمان دعوت کرد و سفره انداخت؟هنوز می شود تلویزیون سیاه و سفید داشت و به برفکها خندید؟هنوز می شود آبرو داری کرد؟هنوز می شود دبرنا و شطرنج و مارپله بازی کرد و بعد یک گوشه نشست و از عشق ها گفت ؟

کجای شهر خانه مان باشد و چقدر بیارزد!دغدغه همه مان شده ولی .شادی و عشق توی چهار دیواری مان کجاست؟لابه لای سریال های ایرانی کوکو سبزی یا سریال های ترکیه ای شام خوب جوجه کباب و دنر کباب؟

راستی پاسپورت ایرانی .نه!پاسپورت خارجی چند؟

.

خانه آنجائی ست که برای اولین بار برای حقوق از دست رفته امان فریاد می کشیم برای اضافه شدن یکی دیگر فریاد می کشیم و از همه مهمتر از دست دادن ها هم باعث فریادمان می شوند .

عشق هم همین طور می اید و می رود و برای بعضی ها گاو صندوق اسرار مگوست .

.

تو هم ای نازنین!

خانه نداشتیم و مستاجر بودیم و چقدر خوش می گذشت .که صاحب فرزندهم شدیم .بوی خانه هایمان هنوز یادم است .خانه ی کارگشا خانه ی نیلوفری خانه ی شمس و خانه ی سالاری درفرهنگ داشتیم!!!

ولی الان داریم توی سایه زندگی می کنیم .بی من و تو از قرار من و تو هیچ خانه ای دیگر خانه نمی شود و بدون جگر دنیا دنیا خانه مفت نمی ارزد!

از همین خانه برایت بوس می فرستم و از خدای می خواهم تو و جگر زیر سقف هرخانه ای شاد باشید .

لیلا!

 

 

هشت:

ترومپ!

داروی بهاره برای تقویت موی ایرانی ست .

برایت می فرستم تا . خوش تیپ تر شوی .

 

نه:

مامان بنز:

گردوهارو کجا گذاشتی ننه خاور؟امروز دخترخاله " جک" اینا دارن می آن می خوام فسنجون بپزم.

ننه خاور:

کدوم؟من و بیوک شبی ده تا می خوریم !تموم شد!

پراید:

ننه خاور تری گلیسرید تون می آ بالا انقد گردو نخورید!

مامان بنز:

یعنی چی؟برنامه غذائی من بهم خورد!چی درس کنم؟چرا نمی گید به آدم!

بوگاتی:

مامان جون سخت نگیر من نیم ساعته لازانیا می پزم!

مامان بنز:

چی؟"غذای سنتی" دختر من تو فامیا ابرو دارم!

پراید:

بابا می پرم از قهوه خونهی خودمون براتون دیزی می گیرم"فست"!با مخلفات!از دیزی ام سنتی تر نداریم .توی تنورم پختن!

بابا بیوک:

آفرین پسرم .بارک الله!

مامان بنز:آره دیگه مثلا همه تون دوس دارید؟ازحالا بشمارید دفعه ی بعد کی فسنجون داریم .

بابا پژو:

همین امروز!اتفاقی من دوکیلو از قرار کیلوئی 156 تومن گردو خریدم .بپز ببینم چه می کنی .

مامان بنز:

وای پژو!تو نباشی من چیکار کنم از دست اینا!خدا سایه ی هیچ مردی رو از سر خونواده اش کم نکنه!

بابا پژو:

هستم!

 

ده:

رهبرم .

کلا مرگ برای ما یک واژه است .

ما به بالاتر .شهادت می اندیشیم .

 

یازده:

توی دهن من لپه خیس نمیشه!یادتون باشه جلوی من خلاف نکنید حتی گاز و گو.

چون یهوئی همین طور با خنده توی یه جمع دیگه مطرحش می کنم!اصلا یه طوری دهن لقم یه طوری دهن لقم که تا حالا چهار تا فتنه ی جهانی رو رقم زدم!

چیه از صبح تا شب برگزیت برگزیت!شما نمی گید من می رم لندن یه چیزی می گم!طرفتون رو بشناسید دیگه!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهوئی دیدیم داماد فرمانده فضا پیما با یه جعبه شیرینی دانمارکی اومد چی شده؟قبول شده بود دانشگاه صنعتی شریف!حالا همه مون داشتیم خوشحالی می کردیم وتبریک می گفتیم از زمین بهجت خانم جون پیام دادن که پرونده شون قاطی داره گفتیم چرا؟گفتن پارتی بازی شده!بابا ما اینجا این جونو می شناسیم اصلا مدرک لازم نداره!تو فضا سیستمهای سرمایشی و گرمایشی مارو کنترل می کنه .

می گن :نه!بالاخره فامیل بهجت خانم جون اینا ان دیگه!چه میشه کرد!

 

"فکرکنم شعربالااز آقای عباس نادری باشه"

سیزده:

مرگ یک گنجشک اهمیتی نداشت .

توی گلویش آدامس گیر کرده بود .

خفگی!

اما بین گنجشک ها !این فریب آدمها بود!

برای اینکه.گربه هارا بیشتر دوست داشتند .

خواب صبح را بیشتر دوست داشتند و

از صدای گنجشک ها لذت نمی بردند!

.

سال ها بعد

گنجشک ها خیلی رشد کردند .

و کارخانه های تولید آدمس را خریدند .

گربه ها و موش ها و سگ ها دیگر جرات نمی کردند .

از خانه بیرون بیایند .

پائیزها .

دنیا برای گنجشک ها بود!

چهارده:

استغفرالله .خواهرمن ترکیدیم از خنده!شوهرتو فرستادی باباتو سورپرایز کنه .باباتم انقد سورپرایز شده که یه گوله تو مخ شوهرت خالی کرده . حالا بی شوهر می خوای چیکار کنی؟باباتم که زندونه!

جل الخالق از کارای خارجیا .

 

از شل سیلور استاین

 

 

 


یک:

قلب من توان دویدن پشت سرتورا نداشت .

پیش از دیدن تو .تا توان داشت دویده بود!.

دو:

بستی چمدان چشم مرا و .بردیم سفر.

من جزصفا و عشق ندیدم در آن سفر!.

سه:

مثل حس لمس جوجه تیغی بود .

                                               حس حمایت از تیغ های زنده!

مثل حس لمس لاک پشت .

                                         حس حمایت از سختی و آرامی .

یک عمر نوشته بودمت!.

                                ولی .نخوانده بودی تا بدانی .

هیچ! .لاک پوشیده!

 

چهار:

کمر بند دو ابرویت .که باز می کنی .

قلب من حساب کار خویش را . کرده است!

پنج:

مردن توی تنگ!

با مردن توی اقیانوس یک فرق بزرگ دارد .

کوچکترهائی هستند که می میرند تا بمیری!و توی اقیانوس بخورندت!

ولی توی تنگ .

پرتت می کنند لا به لای هزار تا خوراکی دیگر .

جوری که گربه ها هم ترجیح نمی دهندت !بخورندت!.

شش:

مزار شش گوشه ات را هم جمال است هم کمال .

وقتی که می رسیم محو هردو ایم " زیبائی و برتری "

هفت:

داشتم فکر می کردم به دنیای دریا صفت!که چقدر چون ماهی از صبح تا شب مرا قبیم که توی قلاب نیفتیم و چقدر از صبح تا شب مراقبیم که توی قلاب بیفتیم . به عبارتی روزی صدبار می خواهیم یکجاهائی انتخاب مان نکنند و بالعکس آرزو داریم یک جاهائی انتخابمان بکنند!!!

.

خودم (یک):

شب عجیبی بود .قرار بود جواب کنکور بیاید و برویم از سایت ببینیم .دیگر آن دختر جوان با نشاط نبودم که رومه بخرم و سر چهارراه ولی عصر(ع)بالا و پائین بپرم که چه شده؟علوم ی قبول شده ام .نه!نبودم!

بانوئی بودم میان سال و انگیزه های عجیب و غریبی داشتم .

می خواستم مثل خانم "ع" باشم!فوق لیسانس قبول شوم و بروم چشم همکارانم را دربیاورم!می خواستم پز بدهم که بعد بیست سال کنکور قبول شده ام "جز کارهای شاق"و می خواستم با "تو" هم طراز شوم و اصلا حقوقم مهم بود که حالا بخندی یا نخندی 100 هزار تومان سال نودو یک فرق می کرد!!!

اسمم بود .اسمم لا به لای اسم جوانترها بود .من انتخاب شده بودم

همان ماهی بودم که سال ها حباب بالا انداخته بود که بیایند و با قلاب ببرندش کجا؟دانشگاه!

چه حسی داشت وقتی فهمیدم که خیلی ها قبول نشدند.حس برتری جوئی !

انگار داشتم از قعر اقیانوس بالا می آمدم وای حتی اگر قرار بود بخورندم .انتخاب شده بودم . ماهی کوچولو!

خودم(دو):

تو معلوم نبود چه جنسیتی داشتی !وحشتناک می ترسیدم که تو یک سیبیلو از آب در بیائی بی احساس مثل پسر یکی از اقوام که انگار عصا قورت داده بود .

نمی دانم این چه جور انتخابی بود!می خواستم قلاب تو را گاز بزنم ولی می ترسیدم قلاب یکی دیگر را گاز زده باشم .چطور می توانستم بفهمم که تو آن سیبیلوی خشک که قرار است سربازی برود نیستی؟!

بالخره فهمیدم!تو دقیقا خودت بودی یک دختر که احتمالا با موهای مشکی به دنیا می آمدی و دستهای کوچکت را توی دستهای من قایم می کردی و از بوسیدن تو .نه آن سیبیلو چه حالی داشتم .با من می آمدی خرید و صدایت را نازک می کردی و گریه می کردی .آه بهترین انتخاب شدن من!تو بودی!

ممنون که مرا انتخاب کردی و نمیدانی بعد از دیدنت که هم آنچه بودی که می خواستم چقدر خوشحال شدم .

تو به همه چی می خندیدی حتی ترک دیوار!برای همه چی داستان می ساختی و ازهمه مهمتر بقول قدیمی ها برای مردنم .تو گریه کن خوبی بودی .

خودم(سه):

مرا انتخاب کردی و آمدی تا درزندگی خودت شریکم کنی .

شریک!قلبتو قلاب اختیاری بود که گاز زدم !

طعم شیرین عشق می داد و عجب ماهی خری بودم که داشتم دستی دستی خودم را توی دام تو می انداختم .

راضی بودم .از چشم پاک و قلب مهربانت .هرچند دراقیانوس. تشخیص از قعر و عمق امکان پذیر نیست ولی .

لیلا

هفت:

ترومپ!

عجله نکن!همه یکروز می میریم .

ولی عمر طبیعی صفای دیگر دارد .

 

نه:

مامان بنز:

پزوتو که دیگه خوب شدی .پاشو برو بیرون .یه دوری بزن .خسته نشدی انقد نشستی تو خونه وردل من؟

باباپژو:

بنزی جون!تازه فهمیدم درمورد تو چقدر کم کاری کردم و این سالها رو ازدست دادم!باید کنار تو می بودم و زمان بیشتری رو باهات می گذروندم .

بوگاتی:

آه چه رمانتیک ولی .خاک برسر پراید!

پراید:

بوگاتی مامان بابای من عشقولانس شدن تو منو فحش می دی؟راس میگی بیا باهم سه ماه بریم ایتالیا بچه هارو هم ببریم .

بوگاتی:

الان فصل مدرسه؟

پراید:

خوب بچه هارو می ذاریم پیش مامان اینا!

مامان بنز:

ببین پراید غلط کردیم .بی جا کردیم!همه برین دنبال کارتون .توام پژو جدی میگم درو بازکن برو بیرون!

ننه خاور:

چه رمانتیک!مگه نه بیوک؟

بابا بیوک:

اصلا ام!نه درحد ما!

ده:

رهبرم .

عشق به ایران به ما انگیزه می دهد .

مثل عشق اهل بیت (س) که دیوانه وار هستیم .

 

 

یازده:

فکر نمی کنید ما خیلی بیش از حد از همه چی خبر داریم ؟

خبر خبر خبر خوبه ها ولی یه طوریه .دیگه رسیدیم به آمار!رسیدیم به عمق خبر یعنی تحلیل گری ام می کنیم .رسیدیم اون ته یعنی منبع خبر!عجب چیزی هستیم .اصلا دیگه دربطن خبریم .طوریکه خودخبرم خبرنداره ما چی هستیم .اصلا دلیل خبر یه چیزی تو مایه های اردن خبر .اصلا نمی تونم توصیف کنم .دیگه ما چی خبر می تونیم باشیم .

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم دیدیم چن تا رزجاودان از زمین رسید باورتون میشه ما اینجا هستیم رسانه ای شدیم و چن تا زمینی عاشقمون شدن و بهمون میگن عشق آسمونی .؟البته که من از این سوسول بازیا بدم می آد ولی میگن یه زمینی عاشق من شده .85 سالشه!تو کار تراختورام هست!

آقاجان مارو وارد حاشیه نکنین ما فضانوردیم !می فهمین؟فردا فامیل روزمین راجع به ما چی می گن؟

میگن یه کاره پاشده رفته فضا با اون سن و سالش اینجوری!نکنید!بابا دل لامصبتون رو نگه دارید!اه!عجبا!

اصلا بر می گردم زمین دیگه از کجا می تونید منو ببینید هابل دارید؟نه!دیگه پیدام نمی کنید!

سیزده:

تو آشنای منی .به این خوبی ولی من .

دراعتقادات خودم .بیگانه پرستم !!!

چهارده:

روزهای نیروی انتظامی مبارک .مخصوصا امروز که مربوط می شد به دنیای سایبر .به پلیسای فتا و فضای مجازی تبریک .موفق باشید .

 


یک:

(هدیه)روی لب هایت" رز جاودان".

برای من . که هیچگاه نبوسیدمت!

دو:

درانبوه غم . کمی خندیدم .

حتی مادرم باورش نشد!وقتی گفتم!

سه:

برگ برگ ریخته بودم پای تو .

من درختی که در " سنتز"عشق و حسرت!

درپائیز پای تو .شعر می ریختم!

 

 

چهار:

نگارم دیوانه شد!.

دوست داشت .توی مینیاتور استاد" بهزاد"

لیلی باشد .

ساقی شد!!!.

پنج:

بوئیدمت "!کاری که برای تو " هیچ" نداشت!

حتی زحمت چشم بستن و ." بوسیدن"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را باور دارم مثل خدای .

آن قدر که با پای شکسته هم بیایم جهت حاجت هام!

 

هفت:

یک:

از خانه ام که یک پنت هاووس جائی در نیویورک است دارم آن پتئین را نگاه می کنم .

تو."وسواس "خریدن نان داری!نگاه می کنم که چطور نان هارا درکیسه ی پارچه ای بغل کرده ای تا کسی به آن نخورد!هرچقدر هم به تو می گویم اینکار درست نیست .قبول نمی کنی .نان باید جای مخصوصی و توسط شخص مخصوصی پخته شود و به این خانه بیاید .

چه کنم دوستت دارم وگرنه به خاطر این اخلاقت از تو .جدا می شدم!

دو:

از خانه که دور می شوم از عشق غذای تو پاهایم سست است .

نرفته می خواهم برگردم .

در"دهلی" چندان متداول نیست ولی بانوان هندی نان را درخانه طبخ می کنند .من بوی " کاری" ونان تو را که نمی دانم چی و چی تویش می ریزی دوست دارم .یکبار سر یکی از دوستانت عجیب بحث کردیم و داشتیم جدا می شدیم ولی بدون اینکه به تو بگویم بخاطر همین اخلاقت " پخت نان " ادامه دادم!!!من وابسته ی دست پخت تو و نان هایت هستم .

سه:

عادت بچگی را نمی توانم فراموش کنم .

شاید یک جنتلمن نباید این طوری غذا بخورد ولی من سر هر میز شامی با سوپ باید تکه های نان بخورم .

آن خانم فرانسوی که روبرویم نشسته حتما دارد فکر می کند که تیپ من " فیک " است و برای اولین بار دارم چنین جاهائی غذا می خورم بگذار فکر کنند ولی . به به!همیشه یاد دست پخت ها ی مادرم می افتم وقتی چیزی نبود و مارا با سوپ و نان تکه تکه شده سیر می کرد .

چهار:

آه ای نازنین!

می روی از سید حاجی آقا نان سنگک می گیری چون می دانی بدون وضو نان نمی پزد و خودت هم وضو داری .همیشه .

بوی سنگک سید حاجی را هیچ کجای دیگر ندارد .به خصوص اینکه وقتی کله پاچه هم خریده باشی .

اصلا تو نباشی من چکار کنم؟!همین خریدن نان انگار به من قوت قلب می دهد که تو هستی .

که پول نان حلال و خودنان هم طعم بهشت دارد .

ای عشق!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

آمدیم و نشد و نقشه های شما خراب شد .

با فکر مردم دنیا چه می کنی؟

 

نه:

پراید:

تاکسی جون یک کم حواست رو جمع کن پول بیشتری در بیاری .روزی 150 تومن؟ یعنی چی؟

تاکسی:

پراید جون تو خودت روزی چن در می اری؟خبر شو دارم بیشتر از 60 تومن اگه دربیاری .

بابا پژو:

بذارید من خوب شم !بالا سر مریض دودوتا چهارتا می کنید .آخه من مردم!!!عصبانی می شم!

مامان بنز:

قربونت برم .کی گته تو مرد نیستی!بلند شی یه دور بزنی 300 در می اری!

ننه خاور:

بیوک همین طوری روزی 400 در می آره!بعد تو نمی تونی؟!

پراید:

ننه خاور اینجا که نمی خوان از مون مالیات بگیرن دروغ بگیم .اگه به حسایب بابا بیوک باشه من 40 در می آرم!!!واللا!!!

 

ده:

رهبرم .

کوله بار تجربه ی مارا کمتر ملتی دارد .

تاریخ جهان جاهائی مدیون ملت ایران است .

 

یازده:

امروز شنیدم از دکتری این واژه هارو که " با مرگ اشغال فکری پیدا می کنند"نصیب نشه!!!ولی 90 درصد کسانی که با مرگ اشتغال فکری پیدا می کنن فکر می کنن بازماندگانشون بعد اونها چه می کنن !!!اشتغال فکری شونو از دست می دن!

مثلا کسی که اشتغال دولتی داره بعد از اشتغال فکری به مرگ فکر میکنه بقیه ی خانواده که بیکاران چیکار می کنن!!!ادامه می ده چون می دونه دیگه شانسی رو به کسی نمی کنه!دیگه اشتغال شونو .بله از دست می دن!!!

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهو من آلرزی گرفتم .

بیست تا عطسه یهوئی آمد و رفت .انقدر خجالت کشیدم که نگو بین کی؟ فضانوردان بزرگ!حالا بعد یه ربع دیدم فرمانده فضا پیما اومد تو .گفت چیکارکردی؟هول برم داشت نکنه زدم تاسیسات فضارو وقت عطسه داغون کردم دیدم نه!یه نمودار دستشه قدرتی خدا بعد چند میلیون سال از روز تولد زمین موجودات فضائی به عطسه من واکنش نشان داده و دستگاه فرمانده بوق زده بود!واقعا متشکرم خدا!همین مسئله درزمین هم انعکاس داشت فامیل شب پیام دادن تبریک!تو بالاخره مارو سرافراز کردی .خدایا شکرت.انشالله

 

 

درمورد تیتر باید بگم توسریال های کره ای من بالخره نفهمیدم چوسان درسته یا پوسان " یک بندر قدیمی"بعد سرکار خانم جینا لولو بریجیدا و فیدل کاسترو!!!بعد شم جهنم بذار بگم همیشه بین گل ها حالا ایرانیش بین نخود لو بیاها دنبال یه دختر کوچولوام از تامبلینا خوشم می آد می خوام بگیرم تو مشتم باهاش برم بازار!!!!

سیزده"

baby!cyber space

 


یک:

روی من زیر اب بود و تو نمی دیدی.

مرگ مثل ریشه ی نیلوفر . درمن.

دو:

دویدم رو به آتش .از سوختن سرمایه درهراس .

شعرهایم دروزش باد .سوخته تا خدا می رفتند .

سه:

می رفتیم و بین ما سکوت" خورنده " بود!

اعصاب و عشق و اعتماد .دیگر نداشتیم .

 

چهار:

بگذارند .پائیز دستهایش را هم می خورد .

مثل خوردن روح برگ ها .

مثل خوردن ابرها توی آسمان .

مثل خوردن تابستان .

قرچ قرچ!

وکسی باور نمی کند .روح من چطور خورده شد؟

میان روح برگ ها . میان روح ابرها . یا میان روح تابستان .

اهمیت داشت.

پنج:

"شعرمن" مایه داشت آنقدر که " کامیون ها"

تلاش می کردند بنویسند پشت شان . " شعر من"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب خود فشرده ام .

مثل در آغوش گرفتن رقیه (س) است .اغوش و مزار تو .

 

 

هفت:

یک:

جایزه ی " پولیتزر" را گرفته بودم و داشتم می آمدم خانه که حواسم به تو پرت شد !

زنگ زده بودی که بگوئی وقتی مایع کیک را می ریزند توی مخلوط کن .درش را می بندند یا خیر؟

که از محل اهدای جایزه تا خانه داشتم به دسته گل تو فکر می کردم که اگر برگردم باید چند ساعت توی آشپزخانه بشورم و بسابم تا مایع سفت شده ی کیک از درو دیوار برود .

.

توی خانه امان اما بوی کیک سوخته دنیارا برداشته بود .تو هوس کرده بودی توی بهترین روز زندگی من با پختن کیک مرا غافلگیر کنی .ولی خوب!.

وقتی داشتم با لبخند و قهوه فرو می دادمش پائین گفتی:آه عزیزم!دفعه ی بعد.بعد موفقیت تو .کباب می پزم!و بچه هاراهم دعوت می کنم .

ومن توی دود .دود و دود!یادم آمد یکساعت پیش تازه " پولیتزر " گرفته بودم!

دو:

داشتم از محل گرفتن جایزه نوبل به خانه بر می گشتم .

که تو زنگ زدی و گفتی : عزیزم!می خواستم لباس هارا بشورم تا به تو کمک کرده باشم ولی شک دارم مایع سپید کننده توی لباس شوئی ریخته باشم یا مایع لبس شوئی!

تمام مدت داشتم به رنگ پریده گی لباس قرمزی که م از شانزه لیزه خریده بودم فکر می کردم هزار یورو ارزش داشت!فقط یکبار!آه نگویم!

.

وقتی رسیدم دوان دوان به حیاط پشتی رفتم تا ببینم لباس ها درچه وضعیتی هستند .تو نشسته بودی و میز پر بود از گل و قهوه و کیک!و همین طور که به من نگاه می کردی واشک توی چشم هایت بود گفتی :عزیزم!یکبار خواستم کمکت کنم!

ولعنت!

پیرهن قرمز من خال خال و سفید سفید شده بود!

شانس آوردی جایزه هنوز توی دستهایم بود .یاد افتاد هنوز یکساعت نیست که جایزه را گرفته ام .

سه:

داشتم با جایزه " امی" به خانه برمی گشتم .که تو زنگ زدی و گفتی : آه عزیزم!بیائی خانه من نیستم و چندروزی جهت دیدار کوههای " تبت" به هیمالیا می روم!!! شام هم که خورده ای!خوب بخوابی!

می دانستم درخانه چه تصاویری خواهم داشت .درخانه همانطور که حدس می زدم .

لباس های زیرت را پخش کرده بودی و عادلانه میان تخت خواب و کاناپه پهن بودند .پیراهن هایت را ریخته بودی وسط اتاقک لباس ها و زیر جامه هایت چنان دورو بر اتاق ریخته بودند که یکیشان را از روی لوستر اتاق برداشتم .

آه عزیزم!می دانم چقدر خوشحال بودی و رفته بودی خنک ترین جای دنیا تا خودت را خنک کنی !و درضمن نخواسته بودی به من زحمت جمع کردن چمدان هایت را بدهی .

خوش بختانه هنوز از گرفتن جایزه چند ساعت هم نگذشته بود .

اوه ه ه ه ه !

چهار:

آه ای نازنین!

تعادل به هم می خورد اگر من جایزه بگیر باشم .پس تو همیشه باش!

پوست خودم را نمی کنم تا از تو موفق تر باشم!و همیشه برای کنفرانس ها و همایش ها می توانی روی من برای اتو کشیدن لباس هایت حساب کنی!

حسابی خوشحال می شوم و به بچه ها می گویم:رفته است تا برای ما افتخار کسب کند و می دانم تو جنبه اش را داری .

خدای من .روزهای خوب را درزندگی ما بیشترکن!

 

 

هشت:

ترومپ!

شایع شده شما عاشق ما شده اید!!!

می خواهید مارا بگیرید ولی نمی دهند هرگز!!!

 

نه:

بابا پژو:

بچه ها من چن روزی باید بیمارستان بخوابم!

پراید:

چی شده بابا!داری وصیت می کنی؟(هههههه)

مامان بنز:

زبونت رو گاز بگیر!دوروز می خواد بخوابه بیمارستان .سینوس و پولیپش رو عمل کنه .تا شبها خرو پف نکنه نمیشه که!یه عمره مغز م رفته شبا شماکه خبر ندارید؟

ننه خاور:

چرا؟من دارم!اونچه من می دونم خروپف تواه!شب تا صب آروم نداری یا می ری دستشوئی یا خروپف می کنی بعد بچه من باید بره بیمارستان!

بابا پژو:

مامان!مشکل پزشکی دارم!مردونه اس!

بابا بیوک:

اینو بگو!ابهت داره!سینوس و پولیپ؟مارو داشتی گول می زدی ؟اونم سرچی خرو پف!

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون!بیمارستان می ریم ملاقات!بخش مردونه!

مامان بنز:

همینو کم داشتیم .من اعصاب ندارم!

بوگاتی:

آخه چرا؟داره می ره خوب شه .نمی ره که با حال بد بیاد!

مامان بنز:

شایدم اومد!

بابا پژو:

نترس!دکترای ایران خوبن!تازه من بدبختم صد تا جوون دارم یادته خودم به خاطر یه میلیون منفجر کرده بودم .می آم دوباره می رم سرکار

ننه خاور:

بنوا بالا!(اصطلاح ترکی)

ده:

رهبرم .

کل ایران فکر مثبت است و همه ایمان به حق دارند .

این بین اعتقادشان به آل علی(ع)هست و بس.

یازده:

روز منسوب به مولانا و شمس گذشت و امسال با حرف و حدیث های بیشتری همراه بود .از داستان فیلم اینده و از رابطه های گذشته ی مولانا و شمس .

خلاصه اینکه از من می پرسند بی شمس یعنی چی؟و من می گویم :شمس ندارم آنها می خندند ولی نمی دانند که من دارم!

خوب چرا باید نداشته باشم؟مگر چه می شود داشته باشم؟

یک شمس شهید همت که من ندارمش ولی دارمش البته!من همین کش و قوس داشتن و نداشتن را دوست دارم نه مولانا شدن و شمس تبریزی کو؟

می فهمید چه می گویم .حالا بخندید که یعنی تو باید شمس داشته باشی؟!!!!

دوازده:

تو فضا نشته بودیم یهو دیدیم یه صدای بلند دالامب اومد .

انگار یه تشت از سقف آسمون افتاده باشه زمین .حالا ما که روی زمین نیستیم .اینور اونور دیدیم فرمانده فضا پیما با سرو صورت سیاه اومده چی شده چی نشده؟نگو نوک فضا پیماش رو پراید ساخته بود ته فضا پیماش رو فورد اگه فکر می کنید نوک فضا پیماش افتاده بود اشتباه می کنید ته فضا پیماش افتاده بود .رفته بود زیش درستش کنه روغن ریخته بود رو صورتش .حالا خوش بختانه توفضا همه چی گارانتیه مخصوصا خارجی حتی اگه خودت دست کاریش کرده باشی!!!

جالب اینکه شب عکسش رو تو پیج بهجت خانم دیدیم من نمی دونستم اونم فامیل بهجت خانمه .جل الخالق!

 

یه تشکر دارم از کسانی که می خوان از من یه موجود جدید بسازن:

از صدام:شمسی فضل الهی

از هیکلم: آنجلینا جولی

از دستهام:بروس ویلیس

از روحیاتم:آرنولد شوارتزنگر

از ذهنم:دیوید کاپرفیلد(شعبده باز)

از علمم:دکتر حسابی

از خانه داری:شهین خانم

از شوهرداری:مامانم

از جنبه های پلیسی:شرلوک هولمز

از اندیشه های ی:دکتر دهکردی

ازت:مارگارت تاچر

ازوبلاگ نویسی:

عباس قاضی زاهدی(کاسنی رحمه الله علیه)

ولی من همون خودمم ببخشیدآ .مایو سنشید و سعی تون رو بکنید . و به تلاشتون ادامه بدید .

شایدم شد!

آها از نظر فضای مجازی : هیچ چی رو یادم رفت!!!

سعیکم ماجور

من الله توفیق .

انشالله.

خداروچه دیدی.

 

 


یک:

دیوار من .کوتاهتر از دوستیت بود .

راحت تو پریدی به آن سوی رفاقت!

دو:

گله کردم که چرا چشم تو از من" " است .

پاسخم می دهی:. ای یار خدایت را شکر!

سه:

روباه چشم تو .خرگوش عقل مرا فریب می دهد .

انگار کلاغ است و.دردهان خود .قلب پنیر دارد .!!!

چهار:

یوسف را گرگ ها هم نتوانستند .بخورند!

ریباترهااز گلوی تیزدندان های گرسنه .پائین نمی روند!

پنج:

توی رستوران ذهنم .کباب کوبیده ای .

میان چرب زبانی .

می خواهم فریب اینکه گوشت هشتادو من هزار تومانی هستی .بخورم .

ولی پانزده تومن بیشتر نمی ارزی!

شش:

مزار شش گوشه ات را می بوسم و بوی رقیه(س)را .

می اورم به شهر خودم .یا حسین(س) جان!

 

 

هفت:

یک:

نیمه ی گمشده ی من توی موزه ی لوور پاریس بود!خودم دیدمش پشت شیشه گذاشته بودندش و داشت لبخند می زد .از کودکی انگلیسی خوانده بودم و فرانسه بلد نبودم!یک چیز عجیبی اسمش بود .گفتم چه کنم چه نکنم .یک پیراهن غواصی خریدم و به سبک فیلمهای جیمز باند از سقف لوور فرود آمدم و بدون اینکه لیزرهای امنیتی صدا کنند یا کسی خبردار شود یمش!

الان من و نیمه ی گمشده ام روبروی هم نشسته ایم و داریم راجع به پدیده کوته فکری در قرن بیست و یکم بحث می کنیم !

تلویزیون فرانسه دارد خودش را می کشد!بگذار بکشد!توی آن همه بدبختی فرانسوی کی به سرقت نیمه ی گمشده من .اهمیت می دهد؟!

دو:

توی لابی نشسته ایم و هردو داریم به سیب قرمز توی سبد نگاه می کنیم .من مطمئنم که اوهم تا به حال نیمه ی گمشده اش را پیدا نکرده .اوه!خدای من.ما نیمه ی گمشده هم هستیم .

سیب را برمی دارم و گاز می زنم .لعنت به شانس چقدر سفت است .او صورت به صورت من می شود و می اید از آن طرف سیب گاز بزند .اوه!خدای من .چکار کنم؟دیگر فکم فک سی سال پیش نیست که بتوانم با قدرت یک سیب را لا به لای دندانهایم نگه دارم .یک آن پس می کشم .و.نه!

دندان های مصنوعیم از توی هوا می افتد پائین !خدا مرگم بدهد مدیر آسایشگاه هم همزمان می آید تو .به انگلیسی می گوید:

آقای "بین"هنوز دنبال نیمه ی گمشده اتان هستید؟این بار یا ازدواج می کنید یا گورتان را از آسایشگاه من گم می کنید.اوه!خدای من.یعنی من باید از این بهشت بروم؟

سه:

نیمه ی گمشده ام را پیدا کرده ام .از بیست و پنج سال پیش همسایه امان بودندولی من دانشجوی پزشکی بودم .باورتان نمی شود که چه عشقی به تشریح و باز کردن اندام مرده ها داشتم.دیوانه ی این کار بودم .شاگرد اول بودم.و دوران تخصص و فوق تخصص مغز و اعصاب را با نمره بیست گذراندم .فکر نمی کردم که نیمه ی گمشده ای داشته باشم .همیشه خیالم به مرده هائی بود که باعشق تشریح اشان کرده بودم .همینکه درسم تمام شد یک روز با روبرو شدم .عین اولین مرده ای بود که تشریح کرده بودم .از مادرم پرسیدم گفت اسمش همیلاست .همیلا بیست و شش سال بود مرا دوست داشت!و شوهر نکرده بود .پس منهم نیمه ی گمشده اش بودم . ما هفته بعد ازدواج می کنیم .

چهار:

آه ای نازنین!

مثل هلوی پوست کنده بودی انقدر خوشگل!و همه می خواستند تو نیمه ی گمشده اشان باشی .ولی من با درایت و فرزی خاص خودم!!!تورا ازچنگ بد اندیشان خارج نموده و مال خودم کردم!

اینکه کجتیشان می سوخت و می سوزد مهم نیست!این جمله مهم است" درایت و فرزی خاص"!!!

که الحمدالله کمتر کسی دارد!

هنوز مثل"آن سیب که از باغچه همسایه یدم" تر و تازه ای!

چشم حسود کور!

layla!

هشت:

ترومپ!

کلنگ پروزهی نوسازی شهر نیویورک دست کس دیگری ست .

تو به آبادانی تهران .می اندیشی؟

نه:

پراید:

وای مامان!نگا کن دوتا گربه پیدا کردم گوگولی !از نزاد سفید و کمیاب !می خوام بدم بچه ها نگشون دارن!

مامان بنز:

تو غلط کردی؟من به گربه حساسیت دارم.

ننه خاور:

پس درسته که تو فوبیای تو کسو پلاسموز داری!!!بابا دوتا گربه ان بایه ظرف شیر سیر می شن!

بابا پژو:

من نمی ذارم!من بچه بودم دو تا گربه پریدن روم .هنوزم می ترسم!

بوگاتی:

اووووه!فردا زمستونه گربه ها زیر ماشینا می خوابن!اصلا ماشین خونه ی اول گربه هاست!

لامبورگینی و پورشه:

بابا میشه بدی گربه هارو ببریم مدرسه!؟

پراید:

نخیر!فکر شیطانی نکنید!فردا می برید می اندازید رو معلما یا دخترای مردم!

بابا بیوک:

من دیگه چی بگم؟!جل الخالق!

 

ده:

رهبرم .

دوست داریم که ایران ما زیر سایه ی اهل بیت(ع)

همیشه آباد و سرفراز و جاودان باشد .

یازده:

دخترای گلم:

من آلرژی دارم ووروزی ده بیست تا عطسه پشت سرهم می کنم و از چشم هام اشک می اد

یک:

تند تند نپرسید چی شده خانم دارید گریه می کنید!

دو:

تند تند عافیت باشه نگید

سه:

این صبرا!دلیل برصبر اونم هرکدوم 10 دقیقه نیست

چهار:

فال صبر؟از عطسه های من فال صبر می گیرید؟نگیرید درست در نمی آد .نگید نگفتی!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم پیام تصویری از فامیل اومد ه که نسترن خانم جون گم شده!اینور اونور به من میگن از بالا نگا کن ببین پیداش می کنی؟بابا من نمی تونم دوربین چی می دونم دستگاه اداره رو قبض به شخص کنم!اه!

بعد پیام دادن نگران نباشین خانم داشته از پالادیوم می رفته تجریش افتاده بردنش بیمارستان حالا پیداش شده .هیچی شم نیست!

من الله توفیق!

حالا حرف درنیارین . فضای مجازی پی سی هارو دوس نداره.چرا داره!!!!


یک:

آن روی عشق مرا بالا آوردی .

جان می دادم و بازهم . نام تو را می گفتم .

دو:

کله قند روی سرما سائیده شد و .

بعد آن هروقت که می خندیدیم .

حتما!

از باریدن قند روی سرمان .ناشی بود!

سه:

نیایش من باخدای به خاطر تو ادامه داشت .

می ترسیدم . شیطان درغفلت .مرا از تو .بگیرد!

چهار:

روی دیوار پیچیده بود مثل هزار پا .

دستانت دور گردن آجرها .

مرا به لج می انداخت .

خودم را چسباندم به نور .

به نور داغ چراغ تراس !.

تا بال هایم بسوزد .

این سزای چشم من بود که به بهانه ی بویت .

روی دیوار . می چرخید!

پنج:

مربای آلبالو از شعر تو می چکید .

انگار نان طرد صبح گتهی .روی دستانت .

ورق می خورد .

می لیسیدم واژه هائی که صبح از لبان تو جاری می شد .

کتاب تو نامش :.آلبالو و لب های ترک خورده بود!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب آویخته ام .

به رقیه(س)قسم که قلب من به مزار شما آویخته .

 

 

هفت:

انبوه واژه ها .می آیند ولی تو نمی آئی .

درها بسته می شوند ولی تو . نمی آئی .

صبح تا غروب زنگ ها به صدا در می آیند ولی تو .نمی آئی .

غروب می شود .داستان های تصویری رسانه ها شروع می شود .ولی تو نمی آئی .

سفره شام آماده می شود .می خوریم وسکوت بین مان .ولی تو نمی آئی .

من بیدارم .دیگر داریم به نیمه شب نزدیک می شویم . تو می آئی !!!

.

گاه می شود از گل فروش های سر چهارراه دسته گلی برای من خریده باشی .

گاه می شود حوصله داشته باشی و با من چند کلمه صحبت کنی .

گاه می شود بچه ها بیدار باشند و چند کلام بگوئیم .بخندیم و یا دعوا کنیم .

وگاه می شود که زودتر بیائی اخبار یا فوتبال ووالیبال ببینی .

.

تو دیگر متعلق به کجائی ؟ بیشتر اداره / شرکت یا .رانندگی؟

نمی دانم!ولی هنوز می دانم متعلق به همبم وتوی این سالها به دیگری نیندیشیده ایم .

.

جوراب هایت را هرشب کنار می گذاری و زیر پیراهنت را عوض می کنی و بعد دوش گرفتن هایت عطر "وود " می زنی و می آئی .می آئی .می آئی .

.

صبح سبزی می خرم و تو مقابل چشممی .ناهاردرست می کنم و تو مقابل چشممی و شب درسکوت بین هم باز مقابل چشممی .

به حرف های نسنجیده دیگران می خندم به اینکه تو خیلی نیسای و ممکن است کجاها باشی .

به قضاوت دیگران که تورا پول دوست معرفی می کنند ولی بعد می ایند تا قرض بگیرند .

ما .محتاج نیستیم .

.

می دانی این سالها یاد گرفته ام .کولر را خودم سرویس کنم .وبه خنده ی بچه ها به خودم بخندم

یاد گرفته ام میخ و چکش بردارم .اچار فرانسه را بکار بیندازم و لوله های گرفته ی آشپز خانه را باز کنم .!!!

.

تو شب ها شاهزاده خانه باش .امیری که خسته از را رسیده و بوی غذا و کیک پرتقالی دارد مستش می کند .من این کارها را از عشق می کنم نه کوچکی و حقارت .و دوست دارم که تو مرا ببینی ولی .خدا به تو چهار چشم داده که  اتفاقا ببینی .

حریصم به نگاه تو .و بوته های گل رز .که هرشب یک رنگند . یک شب آبی .یک شب قرمز .یک شب سفید .یک شب صورتی .

" تقدیم به بعضی از لیلا ها "

 

 

هشت:

ترومپ!

ما اعتقاد به مشگل گشائی فاطمه زهرا (س) داریم .

تا هست کجا مشگل گشائی شما؟

 

نه:

پراید:

بچه ها تولد مامان بزرگه من براش دستبند خریدم از طرف شمام پیرهن و کفش دادم کیک تولدم شبیه بنز 2019 درست کردن فقط دو دقیقه ی دیگه میرسه درخونه .

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون .چشم بابا!

.

چند لحظه بعد مامان بنز:

وا!چه بوئی از آشپز خونه می آد .بعد مدتها فکر می کنم یکی داره غیر من تو این خونه فسنجون می پزه .یعنی کی می تونه باشه؟

ننه خاور:

من!تولدت مبارک بنزی!بیا کادوات بدم .ناقابله گوشواره!

مامان بنز:

چرازحمت کشیدی؟

پراید:

منم دستبند خریدم و بچه ها پیرهن و کفش .امیدوارم خوشتون بیاد!

بابا پژو:

خود شیرین بدبخت!به من یه ندائی می دادی آبروم نمی رفت!تو اصلا همین طوری!من الان چیکار کنم یادم رفته باشه؟

مامان بنز:

عب نداره پژو .تو خودت کادوئی!این حرفا چیه؟

بابابیوک:

دروغ میگه پول داده بود به من .من برات هدیه بخرم .پول رو دادم کرم حون و خاویار گرفتم .دیدم داری پیر می شی چروک صورتتو از بین ببری .پزو گفت ندیم .ناراحت میشه!

مامان بنز:

نمی خواد!بدین ننه خاور بیشتر لازمش میشه!درضمن تشکر!

بابا پژو:

ناراحت نشو بنزی!برات بلیط خریدم یه هفته بری کیش!

 

 

ده:

رهبرم.

صلح و آرامش ما قابل ستایش هست .

صبر داریم درمقابل بیدادگران و رسوایان .

 

یازده:

توی سر یه ملت زدن کارخوبی نیست .اینکه بخوای خوار و خفیف شون کنی .

تا بعدا از شرایط پیش آمده استفاده کنی .مردم آلمان .ژاپن تو این تله افتادن و این وضعیت رو داشتن و خیلی کشورهای دیگه که خدارو شکر تونستن خودشون رو به سختی از شرایط صفر نجات بدن .ولی باید توجه داشت الان دیگه قرن بیست نیست!درضمن دیگه دنیام دنیای قدیم نیست با طرز فکر 2 دقیقه پیش نمیشه یه شرکت رو اداره کرد چه برسه به مردم یه مملکت !

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهودیدم چن تا از فامیا تماس گرفتن  !چیه؟دوباره مارو دیده بودن مشغول یه کار عجیب.چی؟جمع آوری اطلاعات فضائی!خوب قربونتون برم شما روزمین این کاره اید ما روفضا!

200 میلیارد ستاره فقط تو کهکشان راه شیریه !!!ببین ما چه کاره ایم ؟!همت کنید بیائید کمک!الان خبر تو فاست نه رو زمین!اگه شد با" شازده کوچولو "عکس می گیرم می ذارم تو پرو فایلم!انشالله!

سیزده:

یاد ایام .یاد ایام .

چهارده:

یه درس عبرت:

اگه کسی خودشو رو معرفی نکرد و شما یهو شناختیدش . شگفت زده نشید و یهو هویتش رو تو جمع فریاد نزنید .

گفته باشم هزار سال بگذره آخر سر برا خودتون بد میشه .!!!

 

پانزده:

من اصلا با فضای مجازی قهرم!همین!نمی بینید!!!

اینا تصاویرین که دوست داشتم امروز اینجا ببینیدشون .همین .حرف درست نکنید!


یک:

نخوانده ای دونامه ی چشمم را .

خواب نداری .

شاید درالتماس مظلومانه ی دوچشم من .

خواب بیاید .

روی دوچشم تو!

دو:

اگر مرا کشته ای . چرا هنوز دوستت دارم!

شاید که قتل تو .ناشی از عشق بی کلام تو است .!

سه:

نیر توی چشم من .داغ بود!

ولی مهر ت مدار .توی مدرسه .کیفم را زد!

چهار:

بوی بهار می آمد ولی .برگ ها مع .

روی زمین پراکنده و درخواب مرگ .(بودند)!

پنج:

پنجره یک فاصله بود از من تا تو .

شکست تبر شعر .

فاصله هارا .

شش:

مزار شش گوشه ات را امروز زیارت کردم .

دیدم که زین العابدین ات(ع). عشق است .

 

هفت:

تو .یک روح بودی توی دوست داشتن هایم .

توی عشق ورزی هایم به شعرهائی که تویش قهرمان ها غائب بودند .

تو سایه ای بودی که یک روز آفتابی از پشت پنجره ی اتاقم گذشته بودی .

تو.عشقی بودی درکلیتی که یک جنس داشت ولی من .معنی تورا از تن .گرفته بودم

تو بیزارم می کردی .

بیازم می کردی از نمایش ام درهرجائی که بودم که تو .تو .تو . تو را می خواستم تا تماشگرم باشی ولی .نبودی .

تو بیزارم می کردی .

از حضور!

تا درنهایت تنهائی .بین جمع .با تو حرف بزنم و بخندم .

تو .سالها بود رفته بودی .وسال ها بود که خودخواهانه سایه ی عشق ات را گذاشته بودی توی قلب من .و .رفته بودی .رفته بودی .رفته بودی .

.

ولی کجا می توانستم دیگر تا این حد عاشق باشم.کجا؟توی آلبوم هیچ کس دیگر .؟

حتی من .تصویر هم نبودم و نبودم که کسی فکر کند هستم تا با عشق نصفم کند و ببردم .آنجائی که شاید تو هم دوست داشتی بروم .

خانه یخت.دیگر برای من دور بود .رفته بودم تا چین و ماچین که دیگر دست کسی به من نرسد .

آنقدر دور دور دور که همه فکر می کردند من مرده ام!و مرده به چه کار آید درخانه ی بخت کسی .

.

آی خودخواه .آی گذشته از امتحانهای سخت.آی عشق .

من هم آمدم .توی تولدم .

یادگرفتم که چطور مثل تو بمیرم .میان شادی .مثل شمع تولد .وقتی همه خوشحال بودند .

من آمدم .

.

می ایم و حقم را که تو باشی از خدای می گیرم .

می دانم تو از حق من خیلی خیلی بیشتری ولی .می گیرم .

می گیرمت توی دستهایم و دیگر به تو بال و پر نمی دهم .به من چه که دیگران به تو چه نیازی دارند؟من به تو نیاز داشتم و دارم .از زمین تا خدا به تو نیاز داشتم و دارم .توی تک تک ثانیه های زندگی فقط و فقط تو را می خواستم وروح ات را می خواستم و.دیگر هیچ!

دیگر نمی گذارم بروی .کنارهم خودخواه و بی هیچ فکری .

که از اول ان دنیا .دنیای ما نبود .دنیای ریال پرست ها ئی بود که بع دلار پسند شدند و قربان خدا بروم که دنیا خفه اشان هم کرد .بازهم عاشقش بودند .

می رویم کنار افق.

یکجتئی نزدیک خورشید و اقیانوس خانه می گیریم .و می نشینیم و از آن بالا یااز آن گوشه ی تلخ دنیا که غم سرخ اش درغروب عاشقان را دیوانه می کند .به دنیای کوچک خیلی ها نگاه می کنیم .

شاید حالا دیگر وقت خندیدن ما باشد .

 

"تقدیم به بعضی لیلاها ."

 

 

هشت:

ترومپ!

خیلی دیر است دیر شدن یعنی دیر .

ولی می توان خیلی زود برگشت از دیر!.

 

نه:

مامان بنز:

بچه ها یواش صحبت کنید .از وقتی کمرم درد می کنه .احساس می کنم توی سرم طبل می زنن.

پراید:

وا مامان !"گودرزی به شقایق چه ربطی داره؟" کمرت درد میکنه به سرت چه مربوط؟

بابا پژو:

تو اصلا مادرت رو می شناسی؟.از اول هرچائی اش درد می کرد ما تا سه روز نباید حرف می زدیم !

بوگاتی:

وا چه خوب!از قرار مدت هاست مریض نشدن مامان جون!

ننه خاور:

این؟به تو نمی گه میترسه تو براش دست بگیری .تو گوشش همیشه پنبه هست .

مامان بنز:

ننه خاور!ولم کن .می ذارم می رم آلمان اینام بلدنیستن کوفته بپزن .

بابا بیوک:

منم عین توام بنزی!همه تون ساکت!سرمون داره میترکه!

پراید:

بچه هارو می برم خونه ی عمه .که شما راحت باشین.

مامان بنز:

نه!چیکارداری بچه هارو؟الان خوب می شم .یه ساعت تحمل کن!

 

ده:

رهبرم .

از عشق آل علی(ع)خسته نیستیم .بلکه .

جوانتر می شویم با عشقی که به ایشان داریم .

 

 

یازده:

وفات امام چهارم شیعیان حضرت سجاد علیه السلام تسلیت .

درضمن این روزها یادمون هست(مثل همیشه ولی این روزها مناسبتی هست) خاطره و چهره ی شهیدان بزرگوار دفاع مقدس که با ما هم نشین و هم کلام بودند و از بین ما رفتند .خدایشان بیامرزد .

 

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم دیدیم یهو دونفررو دست بسته آوردن فضا گفتن اینا باید تو فضا زندونی شن

کی باشن خوبه؟تام لی جونز و وویل اسمیت!بازیگرای مردان سیه پوش .حالا نگم چرا؟محرمانه اس!ولی خوب از روزی که اومدن همین طور دارن امضا می دن .من خودم 100 تا امضا از شون گرفتمبرا فامیل . مخصوصا از تام لی جونز که هنر پیشه محبوب خودم ام هست!.الهی!.

سیزده:

بی تربیت نوشت:

اگر از دستم برآید آلرژی را بکشم بعد بسوزانم و بعد بیندازمش ته جدول بیماری ها .

بی وجدان لامصب بی نامو.

 


یک:

شب روی سکوت من .پرده پوشید .

درمجلس رقص آتش و شعر .

دو:

باور من برای تو سخت است .

سخت است باور کنی .

عاشق منی وعقلت . مفت نمی ارزد دیگر!

سه:

توی چشمان تو گم شد سه هزار میلیاردم .

به جهنم!که بهشتم رنگش مشکی ست!.

چهار:

نوی بار انداز .

توی بارهای تازه رسیده از هندوستان .

گذشته از اقیانوس .

بوی خیانت را خفه می کنم !!!

تا از چای هیچ کس .

بوی دیگری جز تندی عشق هندی!.

برنخیزد!

پنج:

ما توی لب های شما شعر کاشتیم .

شبها هم رشد می کند . بدون منت خورشید!

شش:

مزار شش گوشه ات را دست می کشم .

درمان دست شکسته ام . آه .زینب (س) است .

 

هفت:

انگار یک چیز بین ما داشت میمرد .یک چیز عجیب که بین مان باید می بود .

دعا می کردم .نذر می کردم .واز خدا می خواستم نمیرد.چه بود؟چه نیروئی و چه توانی .عشق؟دوست داشتن؟باور؟سلامتی؟جوانی؟

آه زمان قاتل احساس ما شده بود؟

نه!این یک حس نه بود !ترس از دست دادن!از کف دادن!نیروی خوش بختی و حسی که نه دوست دارد باقی بماند .حس شکرمندانهاز داشتن آن چه داری .که یکوقت کم نیاید و کم نشود . حس لذت بخش ماندگاری لبخندها و رضایت ها .

.

خوش بختی از حس داشتن خود کار آبی توی کلاس چهارم شروع می شود .سه سال با مداد نوشتن درد دارد!می خواهی رشد کنی که با خودکار آبی بنویسی و نقطه هایش را قرمز بگذاری .دوست داری بزرگ شدنت توی دبستان به چشم بیاید و بعد چشم باز می کنی و زندگی همان آبی و قرمز است .یک مرحله بالا رفتن .بستگی دارد چطور خوش بختی را دیده باشی .دست یافتنی یا نایافتنی .

که اگر دست یافتنی دیده باشی همیشه امیدواری هست .از دستور پخت کیک ژاپنی گرفته تا اسموتی های اسپانیائی دنیا دست یافتنی ست .من می خواهم خانه ام همیشه بوی وانیل بدهد .من می خواهم ان سوی پنجره کبوتری از کنار من نگذشته باشد .گرسنه!

من خوشبختی را می خواهم

.

آه که چشم زخم هم هست .اینکه چند ماه پیش مرا کنار کشیدی از خاطرم نمی رود .اینکه از من خواستی دوستانه وعاشقانه!خودم را بدبخت تر از آن چه هستم!نشان دهم!

دنیا پر از نیروهای ناشناخته استاز حسادت .ترسیدی بازهم بمیرم!چرا باید به نیازمندی کمک می کردم که توقعش از من بالا برود .چرا باید بوی چائی از لای درز خانه مان بیرون بزند . چرا باید بخواهم بگویم خوش بختم .نه!اهریمن حسادت دارد!حس های ناشناخته ای هست که همه باید مرا بدبخت بپندارند !بوسیدمت و یادم می آید که گفتم .احساس بدبختی بدبختب می آورد .حس نیکوکاری نیکی .آن سخن خدای که تو نیکی کن من صد برابر می دهم .که شکرانه ی یک گندم .100 گندم است اگر کاشته باشی .

.

درونم به وجد می آید از دیدار صبح نه اینکه عمرم گذشت که خدای عمر دیدار صبحی دیگر داد که ببینم .اگر خوش بختم حس خوش بختی را چطور می توانم .حتی بین پرنده ها تقسیم کنم .

.

من سیاه می پوشم!ولی دلیل نمی شود درون من هم سیاه باشد .می خندم .خدای را دوست دارم و به رحمتش امیدوارم .نیک است روزگار چون هرچه می رسد از اوست و تو چه می دانی چه روزگاری برمن می گذرد/ تو خنده هایم را ببین که اگر نبینم .خوشبختی دیگرانرا .پس کو؟ کجاست؟واز کجا الهام بگیرم برای خوش بختی .

.

تو ای نازنین!

تنها دلیل خوش بختی من نیستی !مایوست نمی کنم اما.درون من اینکه خوش بختم .تورا هم خوش بخت می کند .که گاه فراموش می کنی .همه چیزو همه کس .وبعد لبخند من یادت می آورد که یک بانو می تواند لبخند فرزند و همسر را بخرد .

.

چقدر خوب است که بال یک پروانه روی دریاچه جای دیگر توفان می کند .اثر پروانه ای را دوست دارم .منتها از آن جهت که عشق عشق بیاورد و لبخند لبخند .

.

برای ناهارت صبحانه ات اگر کاری نکنم شام درخدمتم!

آن شکم بزرگ!چربی خون!اگر نباشد یعنی هیچ چی نیست!من مردن می دانم!نبودن هیچ چی دلیل برسلامتی نیست .بدانم چقدر بیمار توام همانقدر سلامتم!

.

دنیای امروز دنیای قرص هاست .!!!دم دنیا گرم!که وقتی افسرده ات هم هستم توی بدبخت ترین بیمار ی روی زمین بازهم قرص خوش بختی دارم بخورم!که تورا زیباتر و بهتر بفهمم!

" طفلک عشق من که بدبختب مثل من دارد"!!!

سیده لیلا مددی

 

هشت:

ترومپ!

واقعا دنبال نبرد ایده ها نیستی .

حتی سلاح هم به درد . فکر شما نمی خورد .!

نه:

مامان بنز:

پراید پاشو باقالی قاتق با ماهی دودی درست کردم .پاشو دیگه ده شبه شام بخوریم .

بوگاتی:

مامان!نمی دونم چرا پرایدو هرچی صدا می کنم بیدار نمیشه .نکنه مرده؟!

بابا پژو:

برای تو بهتر!با بچه هات برمی گردی ایتالیا(چشمک)!

ناگهان پراید:

بابا آلرژی گرفتم لورا تادین و فنر آمین رو با هم خوردم .هردو خواب آورن!من یه ساعت بیشتر بخوابم یهنی مردم؟بچه هارم می بری ایتالیا؟

ننه خاور:

مگه از روی نعش من رد شن!

بابا بیوک:

پاشید شام سرد شد!همه چی رو درحد مرگ بزرگ می کنین!راستی تاکسی کو؟

مامان بنز:

با سوبارو رفته پارک ملت بستنی بخورن!

بابا پژو:

ای جوونی یادت بخیر!

مامان بنز:

کجاشون جوونه؟هرکدومشون چهل سالشونه .بدبختا وقت نکردن ازدواج کنن!

ننه خاور:

آی آلله!

ده:

رهبرم .

صورت زیبای ایرانی به نورعلی(ع)آمیخته ست .

اعتقادات درصورت انسان متجلی ست ." بلی"

 

یازده:

باورم نمیشه که توی کار خودم دیگه پیر شدم و چن ساعت تقلیل کار گرفتم .

با این حال اصلا نمی تونم فکرشو بکنم که وقتی بوی اول مهر می آد و بچه ها دارن می رن مدرسه من .تو خونه باشم .

مشکلات و درگیریهای مالی همکارا جای خودش ولی دوستانی رو می شناسم که روز اول مهر بااینکه چن سال میشه بازنشسته شدن .با خرید لوازم التحریرو وسایل ضروری و زیبا بچه های سال های قبل یا جدید رو سورپرایز می کنن .

می خواهم به یکی شون تبریک بگم که دیگه تو این کار داره رکورد می شکنه .و فردا روز کلاس اولیا بازم بعد چهل سال می ره مدرسه خانم ف.ج. روزت مبارک .دمت گرم . همیشه باشی .

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهودیدیم .

بچه های سیاره های پائین اومدن بالا طرفمون .انگار اومده بودن صفا ولی نه .

درحالی که ما انتظار داشتیم بیان تو فلکه برقصن اونم با آهنگ ساسی .دیدیم خیلی آروم دور زدن رفتن .

میگن می رن بالا اونور ما .یه جائی پیدا می کنن روزبه بمانی گوش می کنن و بلال می خورن .

میگم فامیل جون:

حکمتش چیه؟

روزمین اینجوری مد شده؟ نکنه بالای فضا از مد بیفته؟چه جوریاست؟مارو باخبرکنیدا.ممنون.

سیزده:

سریال ستایش با یه ترانه یعالی تموم میشه .شعرو صدارو دوست دارم .خواننده شهاب مظفری .

 

جورابای این عکس آخریه رو دوست دارم

دانش آموزای امروزی دقت کنن!!!

 


یک:

انگار توی شهر بزگ ذهن تو .

فقط یک خیابان" لیلی" .

برای رفت و آمد هست!!!

دو:

دیگر خواب های اشفته نمی بینم!

به بالش " پر" آلرژی داشتم!

واکنون روی بالش الیاف مصنوعی!

خواب پریدن روی ماه را می بینم!.

سه:

لب ات را می خوری قبلا.لواشک خورده ای قبلا!!!

به من تا می رسد طعمش . شیرین می شود قبلا!!!

چهار:

می اندازی مرا بیرون .حتی از خانه های جدول .

بی اشکال نیستم ولی .غیرتو خانه داری نیست؟!

پنج:

توی قبر من .انگار لامپ کشیده باشند .

تا می آئی !

فکر نکن مرده ام .

انگار دارم با عسل .چای می خورم!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع)رقیه(س) گویان .

باز می گردم و حاجتم را گرفته ام!

 

 

هفت:

به من گفته اند تهران یک ابر شهر است .درست مثل نیویورک!ولی من هیچ کدام را دقیق نگشته ام!

اولی را با این که ساکنش هستم خوب نگشته ام و دومی را توی فیلم ها .شاید بهتر از اولی شناخته باشم!

آه نه!حرفش را نزنیم.بهتر است!من فوبیای ترس از دریا دارم!و اگر بدانم شهری خیلی نزدیک اقیانوس است به یاد و خاطره فیلم های ابر قهرمانی .وحشت برم می دارد نکند برود زیر آب .اصلا ولش کن!

.

هشدار : این فقط یک داستان نیست"!

توی چشم هایم نگاه کردی و گفتی از زندگی من برو بیرون!فرو ریختم!ولی از هم پاشیده نشدم!

می دانستم فقط تقصیر تو نیست!مادرو پدرم هم مقصرند!انقدر دست دست کردند که من تورا از دست دادم.!بی عرضه!چه عرض کنم؟انگشتر ناقابل 2_3 میلیونی را گرفته بودی جلوی چشم هایم .شایدهم داشتی شوخی می کردی .نمی دانم!فقط می دانم گرفتمش وخیلی بی سرو صدا آمدم خانه و رفتم توی اتاقم!توی تهران تا کجا اجازه داشتم بروم .تا کافی شاپ سرکوچه؟.نمی دانستم کوچه برلن کجاست؟نمی دانستم دوراهی قپان کجاست؟نمی دانستم خیابان دماوند را چطور باید بروم؟فقط پدرم برده بودم کلاس کنکور.کنکور.کنکوروبرگشته بودم .توراهم توی دانشگاه دیده بودم .برایت جذاب بودم .نفر سوم کنکور بودم و داشتم یک رشته ی خفن می خواندم .چطور شد از چشم تو افتادم .پول محسن را نداشتم .بیام وی داریوش را نداشتم .بلد نبودم رفتن خارج از کشور .توی همان دانشگاه که داشتم لیسانس می گرفتم .

.

آمدم خانه و پذیرش دانشگاه ایالتی نیویورک را بالا و پائین کردم .

انگار یک هفته رفته باشم ترکیه!!!تازه پدرو مادرم هم می توانستند خیلی خیلی به من افتخار کنند .وضعشان هم انقدر بد نبود .حتما می توانستند

.

حالا دانشگاه را مو به مو می شناسم .کتابخانه دانشگاه نیویورک جای من است . دارم فوق لیسانس ام را تمام می کنم . و بی خیال تهیه ی پولم !پدرو مادرم مجبورند حداقل هرسه ماه چند هزار دلار برایم بفرستند که حد کم می شود سالی شصت میلیون!می دانم برای فامیل اصلا مهم نیست من منهتن را بشناسم یا نه؟یا اصلا نام شهردار نیویورک را بدانم .فقط این مهم است که من دارم آن رشته ی خفن را در نیو یورک می خوانم .دهانم را بسته ام از دلتنگی ها .از تمام بوی قیمه ها و قورمه سبزی های مامانم!نباید چیزی بگویم تا مادرم بفهمد وبالخره

.

تو همین دیروز تماس گرفتی .خلاصه دردهایت این بود که هیچ کس من نمی شود .و می خواهی هر طوری شده اینجا بمانم تا تو بیائی و با هم زندگی کنیم .

یک دختر آمریکائی هست به نام ال نور که مرا دوست دارد ولی هنوز برایم جدی نشده .

اگر بشود یک چند ماهی طول می کشد ولی می توانم برای همیشه اینجا بمانم .دلم برای تهران تنگ شده می خواهم برگردم و همه جایش را بشناسم .می دانم برای پدرو مادرم سخت بوده که پول را فراهم کنند .بهر حال هنوز تصمیم نگرفته ام .ولی خیالت راحت من بیرون زندگی توام!!!وربطی دیگر به تو ندارم!فعلا با اتم و نوترون و پروتون دارم خوش می گذرانم و اصلا به تو چه که من چه می خوانم و چه کار می کنم و چقدر گریه می کنم یا نه؟ ال نور نمی گذارد .

تو هم ای نازنین!

من فیلم پلیس آهنی و مرد اهنی را خیلی دوست دارم .

ونمی گویم تو .شبیه کدامشان هستی!!!

شایدهم شبیه هردویشان باشی!حالا حالاها باید تهران را بگردم تا بشناسم و برای شناختن نیویورک اگر فرصت نباشد باکی نیست .

نمی روم چون تو بیرونم نکرده ای .واگر بکنی بازهم نمی روم و شاید این فرق من با خیلی ها باشد .جائی می مانم که بوی تو آنجاست .

شاید یک روز بروم .ولی برای !!!

seyede layla madadi

هشت:

ترومپ!

می ترسم آنقدر دوست داشتنی شوی که نگو!!!

بعد از اینکه نتوانستی .و نخواستی که بتوانی!!!!

 

 

نه:

مامان بنز:

پراید بی شعور!بچه ی بد!پسر من از دست تو چی کار کنم؟سوئیچ منو ورداشتی کجا رفتی؟

پراید:

مامان!خوب من سوئیچ شمارو بردارم باید با خودتون برم !چرا نرفتم؟!

بابا پژو:

سوئیچ ات دست منه!نمی خواستم بری خونهی خواهرم!می ری بر می گردی دیوونه می شی!

مامان بنز:

برای چی؟برای فرش خونه شون؟یا موقعیت ملک شون؟

ننه خاور:

خیر!به خاطر داشتن بچه هائی به نام سمند و دنا!

مامان بنز:

بی خود!بچه های من پاسپورت خارجی دارن!

ننه خاور:

چه فایده!خودت عاقل فرضشون نمی کنی .چه برسه به دیگران!

پراید:

مامان بس کن!توهم توطئه زدی!می ذارم می رم دوبی!میشینی گریه میکنی ها!

ده:

رهبرم .

دوست داشتن شما افتخار تاریخی ست .

اینک نوبت ماست و .نسل ها بعد چه ها کنند .

 

 

یازده:

کار رسانه خیلی سخته!واقعا اونائی که درگیرش هستن می دونن.به خصوص خبر و آنتن!

روز شون هم بی سرو صدا می گذره و احتمالا یه عده شون اصلا جزو هیچ گروهی محسوب نمی شن. که یه روز خاص هم داشته باشن مثلا خبرنگارا.

بهشون خسته نباشید می گم .بر آورده کردن انتظارات میلیونها نفر خیلی سحته .اصلا بیان حرفای عادی هم که به هیچ کس و گروهی بر نخوره خیلی سخته . حدا قوت اصحاب رسانه.

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم .دیدیم اومدن تست بازیگری بگیرن .برا چه فیلمی؟جنگ ستارگان!همین طور که داشتم می خندیدم انتخاب شدم براچه نقشی؟جنگ با تاریکی!!!گفتم می ترسم گفتن نترس!همه اش فیلمه!تبلیغ فضاست!از پول بدت می آد؟گفتم با خانمای فامیل م کنم بد نیست:بهجت خانم جون فرح خانم جون فخری خانم جون شیرین خانم جون چی کارکنم؟برم" جدای"رو نجات بدم؟با تاریکی بجنگم؟نجنگم؟چی کارکنم؟

خوش تیپی ایه دیگه!فکر کن با مهتابی قراره شمشیر بازی کنم .

انشالله!

باتشکر از سایت "ووآرت" که نقاشی های زیبای بانوان جوان ایرانی رو بی منت دراختیار گذاشتن .البته نقاشی اول از موزه نقاشی مسکو انتخاب شده ولی نقاششون رو نمی شناسم .ببخشید


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

GREEN آموزش php (وبلاگ یک پی اچ پی کار) سلام کارگاه خودسازی مردانه اورامان کالا 1300 متر باغ ویلا در ملارد جنوبی قرآن ناطق مجله اینترنتی 30مارکت سل تل Beautiful dreams come true